بویِ خوشِ زندگی

بایگانی
آخرین مطالب

۲۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

رهایی از جبر مکانی !

چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۲۸ ق.ظ

بسم الله

الان حدود چهار ماهی میشه که به احبار از دانشگاه دورم.باید امتحان علوم پایه رو پاس میکردم و به مرحله ی ! بعد میرفتم ولی قبلش یه واحد عملی رو افتادم و مجوز صادر نشد!الان حدود سه تا چهار ماهه که ارتباطم با دانشگاه قطع شده تقریبا.این برای من یک معنی جانبی هم داره!رها شدن از جبر مکانی ای که درگیرش بودم.تا وقتی درگیر این جبر هستی به چشم شاید نیاد ولی وقتی ازش فاصله بگیری گاهی وقتا فک میکنی این من بودم که با این آدم ها رفیق بودم؟این کار هارو میکردم؟و با خودت غریبه میشی حتی!حرف اینکه خلاصه خیلی از کارهامون به خاطر شرایط پیش اومدست و ایده آلیستیک شرایط زندگی من اینه که همه جا و همیشه یه شخصیت قدرت مند و حدودا ثابت داشته باشم و باهاش برم جلو!میتونید؟

فقط علامه حلی

دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۹ ق.ظ

بسم الله


بعد از سه سال دوباره تعدادی از رفقای راهنمایی و دبیرستان رو توی حلی 2 دیدم.همونجوری دوباره توپ پلاستیکی انداختیم وسط و انداختیم دنبالش و بیخیال دنیا و همه چیزا شدیم.بیخیال همه اتفاق هایی که افتاده و این حرفا.با اینکه شاید بعضی هارو سه سال هم بود ندیده بودم بازم پیش هم حالمون خوب بود و سرحال بودیم و خوش میگذروندیم.آخر شب تر هم یه جمع خلوت تر شدیم و حرفای خوبی زدیم.وسطش عرفان هم با شعار مجید پاره پاره یه جو معنوی خاصی به افطاری داد !!


ده سال بعد نمیدونم کجا رو یه تخت دراز کشیده باشم و کی پیشم باشه و نباشه.توکل فک کنم یعنی همین.یعنی سُر خوردن تو زندگی.یعنی مسیر رو بری و بگی بقیش دیگه با خود خدا.هر وری دلش خواست منو ببره و من باور دارم این بهتر اتفاق ممکن برام بوده.


آینده

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۳۲ ق.ظ

بسم الله


به خودم قول دادم اگه خدا خواست و یه روزی غیر از آدم خوبی بودن واسه خودم تونستم واسه بقیه هم آدم خوبی باشم تا جایی که میتونم برم اون جاهای دوری که کسی حوصلش نمیاد بره و به مردمش کمک کنم و خوشحالشون کنم.چه به عنوان طرح چه به عنوانِ هر چی!الانم اگه درسی میخونم و تلاشی میکنم واسه همینه.ولی همیشه یه حس دلسرد کننده ای باهامه که میگه داری روزاتو هدر میدی تو این دانشگاه.

از مومنان...

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۱۲ ق.ظ

بسم الله

خدا یه جا میگه "من المونین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه" و بعدش میگه بعضیا رسیدن و بعضیا هنوز هم منتظرن.ولی قصه همون پا بند به عهد بودنست.اینکه صبر کنی پاش و نگی خسته شدم.هر چی هم بشه کم نیاری.

فرضیه ثبات فکرها

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ

بسم الله

هر کی پای قصه بشینه میفهمه آخر قصه چی میشه...

دانشگاه دانشگاه

يكشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۱ ق.ظ

بسم الله


سه سال شد که اومدم دانشگاه.ولی هیچ وقت توش احساس راحتی نکردم.همیشه درگیر یه غربت الکی بودم توش.همه چی برام غریبه مونده و حس نمیکنم جاییه که کلی از وقتم رو توش گذروندم.جاییه که کلی از آدم های زندگیم رو اونجا دیدم.هنوزم حس میکنم منو دانشگاه دو تا نقطه ی دور از همیم.الان نشستم تو لابی دانشگاه.دلم نمیخواد کسی رو ببینم یا حتی با کسی حرف بزنم.میخوام درگیر تنهایی خودم بمونم.

------

سینداک نیویورک رو دیدم و حس کردم زندگی چه قدر شاید با اون چیزی که فک میکنم فرق داره.شاید این دید فقط یه دید لحظه ای باشه ولی در کل و از بالا داره چی میگذره؟اینجا چ خبره؟

This Thing.

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۱۱ ق.ظ

بسم الله


بعضی وقتا باید اشتباه کنی تا بفهمی چی واقعیه چی نیست.

معنی

پنجشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۴۸ ق.ظ

بسم الله


دارم زور میزنم به یه چیزی معنی و مفهوم که شاید هیچ مفهومی نداره.پوچه.

فراموشی

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۳۷ ق.ظ

بسم الله


در حقیقت... نه خوب نشد.خب چه جوری بگم بهتون اگه راستش بخوام باهاتون صادق باشم حقیقت اینه که.خب راستش اینطوریه که شما داری آلزایمر میگیری.خودش سختی های زیادی داره براتون.آدما اتفاقا خاطره ها همه چی کم کم شروع میکنه به محو شدن.ولی مشکلی که بعدش پیش میاد خیلی به این چیزا ربطی نداره.تاحالا فک کردی به کسی که آلزایمر داره چرا باید کسی محبت کنه؟چرا حتی کسی باید باهاش حرف بزنه ؟وقتی چیزی یادت نمیمونه دورت خالی میشه.

سلام.

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۳۴ ب.ظ

بسم الله


سلام مامان.سلام بابا.ببخشید که این دفعه براتون نوشتم.بعضی چیزا رو نمیشه با صداها گفت.تازگی ها هر وقت میدیدمتون شرمنده میشدم.اینقدر حواستون به همه چیِ زندگیم بود که خوب پیش بره که خودتون رو فراموش کرده بودید.بابا شبا میرفتی تو اتاق یکم اخبار میخوندی و رو همون تلویزیون پارس گروندیگ قدیمیمون یکم سریال میدی و میخوابی.مامان که همیشه درد هاتو بهم نمیگفتی همیشه خوش اخلاق ترین آدم رو دنیا بودی.