یک چیزی
جمعه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۴۴ ق.ظ
یک چیز(یا چیزهایی) گم شده.باید باشد که بتوانم سر و صداهای آدم های شلوغِ آخر هفته ها را که دم پرایدهایِ کهنه شان خداحافظی می کنند تا در راه خانه ی دلگیرشان رادیو گوش کنند،دلتنگی ام برای سیگار کشیدنی که دلم بخواهد سیگار را تا ابد نگه دارم،دنیای مادرم که مادرش هست و کم خبر است از او،اضطرابِ مریض هایی که نیمه شب با موتور تصادف کرده اند و آمده اند و آبی روزهای سرد را بفهمم.نیست و نمیفهمم و میدانم که نبوده و فقطِ خیالِ بودنش بوده.