سرگیجه
جمعه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۱۹ ب.ظ
خودم را باور ندارم و بیشتر البته دوست ندارم.سرخوردگی عجیبی پیدا کرده ام.بدنم مدام دردهایی می گیرد که نمی توانم ریشه اش را پیدا کنم.انگار باید بزرگ شدن را قبول کنم.ترسناک تر شده همه چیز.در تنهایی خودم شب و روز به پنجره خیره می شوم.فکر می کنم کجای کار را اشتباه کردم و اصلا اشتباه کردم؟نمی دانم.اما دلم بدن گرمی می خواهد که لب هایش را ببوسم،لخت کنارش دراز بکشم و خوابم ببرد.نرمی سینه هایش زمان را برایم بی معنی کند.اضطراب ها را حل کند.همان میمونِ تکاملی بشوم.همان.
- ۰۳/۰۵/۱۲