از نوشتن
جمعه, ۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۳۵ ق.ظ
از نوشتن،نوشتن بیهودست.یا باید به شدت جلو باشی یا به شدت عقب.مثل من به شدت عقب.
حتی همین هم زجر آور شده.ندای درونی می ترساندم جای اینکه ذوقم را نقاشی کند.
او عاشق طبیعت بود.فکر می کرد طبیعت بدون او زیباتر است.خودش را هدیه کرد.
تلاشی برای متفاوت بودن نمیکنم.درمانی ندارم.تلاش برای متفاوت بودن چه قدر شبیهِ هممان کرده است.
این خانه هم امشب ترک می شود.برای همیشه.به زودی خراب می شود.برای همیشه.فکر می کردم شب آخرش شکل دیگری داشته باشد.اما همین هم خیلی بد نیست.
اینترنی را با روان پزشکی شروع کردم.قصه درونش زیاد است اما حوصله ام نمی کشد.فکر می کنم مدتی نباشم.یک فاصله ی موقت.شب بخیر.
- ۰۰/۰۹/۰۵
امیدوارم خوب باشی