بویِ خوشِ زندگی

بایگانی
آخرین مطالب

صعود به قله های شمال تهران!

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ق.ظ

بسم الله

سه شنبه 13 تیر ماه ساعت 7 صبح امامزاده صالح قرار گذاشتیم تا بریم برای صعود به قله توچال از طریق مسیر کلکچال و برنامه داشتیم که از سمت شهرستانک برگردیم.من،مسیح نیلفروشان،علیرضا آرونی،امیرحسین آزمون و اون یارو امین صادقی اعضای شرکت کننده در برنامه بودیم.تصادفی توی تجریش علی جمعه ای و متین ناطق و سهند ملایی رو دیدیم و رفتیم صبحونه یه حلیم همونجا خوردیم.

حدود ساعت 8 صعود را از پای پارک جمشیدیه شروع کردیم.بعد از پخش کردن وسایل که من و مسیح تقریبا شده بودیم شرپای تیم و وسایل گنده رو داشتیم میاوردیم بالا.حدود ساعت 11 رسیدیم پناهگاه کلکچال و استراحت کردیم.مسیح تصمیم گرفته بود برای شب که قراره تو کوه بمونیم چوب جمع کنیم.یه طناب هم داشتیم که با تکنیک های نرم افزار تونستیم چوب هارو ببندیم به طناب و البته به علیرضا!علیرضا دفعه اولش بود کوه حرفه ای میومد و حسابی داشت اذیت میشد.خلاصه دوازده و نیم از پناهگاه راه افتادیم سمت بالا و به دشت پیازچال خودمون رو رسوندیم.اونجا نقطه ی عطف ماجرا بود!علیرضا دچار گرفتگی پا شد و همونجا نشست!(مثه اون بنده خدا که میشینه!!)حالا میخواستیم تصمیم بگیریم که چه کنیم.من به نظرم برنامه دیگه از نظر فیزیکی ارزشی نداشت و میخواستم برگردیم.ولی مسیح حرفش یکی بود و گفت بمونیم ما هم قبول کردیم و یکم بعد شروع کردیم چادر زدن!البته بگم که علیرضا نزدیکای دشت پیاز چال داشت اذیت میشد و من و مسیح کوله اش رو داشتیم حمل میکردیم که حس قاطر برامون شبیه سازی شد.

چوب کشی توسط این بازیکن!

پناهگاه!


خلاصه چادر رو برقرار کردیم و تو ارتفاع خدود 3500 تصمیم گرفتیم بخوابیم.کنارمون یه رودخونه بود که آب مورد نیازمون رو تامین میکرد.

در حال چوب کاری با مسیح!(من چپیم!)

خلاصه چادر هارو ردیف کردیم و آتیش ساختیم و جوجه و بال!!

4




جایی که ما توش خوابیدیم توی مسیر نبود و طبیعتا خالیِ خالی بود!منم از همین موقعیت سو استفاده کردم و شب که تاریک شد درباره گرگ و اینا حرف زدم که دو تا از بچه ها یکم ترسیده بودن و خودم هم از خنده مرده بودم!


خلاصه صبح راه افتادیم و صعود رو ادامه دادیم!خدارو شکر بچه ها همه سره حال بودن و تونستیم راحت به قله پیازچال صعود کنیم!من و مسیح آخر میومدیم چون بارمون سنگین بود.یه جا یه چند تا مالِ!بی صاحاب پیدا کردیم که در تلاش بودیم یه خر رو بار بزنیم که خر ناسازگاری کرد و موفق نشدیم!

خلاصه رسیدیم قله پیازچال و بعد هم لوزون غربی و برف چال و توچال.

توی جان پناه توچال یکم استراحت کردیم و بعد مسیح با اصرار میگفت بریم از شهرستانک برگردیم.ما هم گفتیم آقا شکر نعمت کن که کشته ندادیم بیا با تله کابین بریم.خلاصه با تله سی رفتیم تا هتل و نماز و کارای دیگه و بعد هم تله کابین و ولنچک.ولنجک هم با میلک شیک برنامه رو به اتمام رسوندیم!

  • هادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی