بویِ خوشِ زندگی

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

BRT

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۰۱ ق.ظ

دیروز مردی نشسته روی صندلیِ بی آر تی جان داد.نفهمید که کی خوابید اما ما فهمیدیم.تا وقتی اتوبوس نایستاده بود کسی نفهمید که او جان داده.اما وقتی همه رفته اند و یکی مانده یعنی یک جایی مشکل هست.خوش به حالش که خودش این را ندید و نفهمید.وقتی در بیداری و هشیاری همه می روند و تو جایی برای رفتن نمیشناسی،در تقابل با حسِ کشنده ی جدا افتادگی چه چیزی در کنار تو می ایستد و با آن می جنگد؟شجاعت،آرامشِ درون یا بی خیالی؟تکیه دادن به شیشه ی اتوبوسی که همه از آن پیاده شدند لذت بخش است.چند ثانیه ای بدونِ راه رفتن دنبالِ دیگران.بعد دوباره راه افتادن و گشتن.

بیراهه

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۲۵ ق.ظ

سرگرم لذت بردن از دویدن در بیراهه ها بودم و هیچ وقت فکر نکردم خاکی که از پی ام بلند می شود،فرصتِ دیدن را از چه کسی می گیرد.

خاک

جمعه, ۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۵۳ ق.ظ

تقریبا مطمئنم تنها کسی که آن وبلاگ خاک خورده را می خواند منم.تنها کسی که به کتاب های عمومیِ تهِ کتابخانه ی تخصصی پزشکی سر می کشد منم.خیلی جاها منم.و هر کسی خیلی جاها فقط خودش است.مصلحت اندیش نبودم.هیچ وقت.وقت هایم را طوری تلف کرده ام که بعدا هر کسی بپرسد نمیتوانم برایش توضیح بدهم.نمی شود جایی توضیحش داد.

او را دوست داشتم.هرچند که فهمیدم همه چیز رفتنی ست.اما باز هم دوستش داشتم.روزگارِ ناتمامی هاست.همه چیزهایی را که احساس می کنیم بد است نمی توانیم حل کنیم،چه برسد به آن ها که اصلا نمی فهمیم.بعضی حرف ها و جمله ها آنقدر دردناکند که هیچ چیز در مقابلش نمی توان گفت.این ها در دلم مانده است.لحظه های استیصال.لحظه های خشم از خودم که اینگونه ام و نمی توانم کاری کنم.که هیچ کس نمی تواند کاری کند.رنجِ پنهان شده ای می شود.این ها قصه است.واقعیت همین آدم های شاد و سرمست و بی فکرند یا آنورش این آدم هایِ رنج دیده و رنج کشیده.من در وسط زندگی می کنم و برای خودم هم خوشحالم اما خوشحالی یک نفره نمی شود.به دنیا نمی شود بایدی گفت هرچند که همه در ذهنمان باید هایی داریم.این ها برای لحظه های تاریک بماند.