فضا فضا فضا
بسم الله
دو روز برای گاوبانگی رفتم جنگل های نوشهر.گاوبانگی یک دوره ی حدودا بیست روزه در اواخر شهریور و اوایل مهر است که مرال(گوزن قرمز)در آن جفت گیری انجام میدهد و تولید مثل میکند.این گوزن ها در این مدت دچار سرمستی و شور میشوند و به همین دلیل نسبت به محیط اطراف خود کم توجهی میکنند و راحت تر شکار میشوند.برای همین و به علت کم بودن محیط بان های حیات وحش کم جانِ ایران فراخوانی دادند و ما رفتیم کمک!
طبیعت و سفر همیشه برای من دوستی های عمیقی ایجاد کرده است.دوستی هایی که در مدت کم ایجاد میشوند و در طولانی مدت در روح آدم جا میگیرند.نمیدانم به خاطر آرامش و اصالت طبیعت است یا دلیل دیگری دارد ولی همه ی آدم هایی که آن جا میبینی به نوعی با حس مشترکشان فضا را میسازند.حس جزئی از طبیعت و جهان بودن.
این روزها پادکست "رواق" را گوش میکنم که در موردِ کتاب روان درمانی اگزیستانسیال از یالوم است.حرف های زیادی راجع به مواجه با مرگ و مرگ آگاهی میزند که خودم را در آن ها حس میکنم.در حقیقت من حدود دو یا سه سال پیش در خودم هادی قبلی را کشتم.شاید دو دلیل برای این اتفاق داشتم.مواجه عمیقی که یک بار با مرگ داشتم و اتفاقاتی که با کسانی که فکر میکردم نزدیک ترین آدم های اطرافم هستند رخ داد.بعد از همه ی این اتفاق ها حالا دنیا برایم تصویرهای دیگری روشن کرده است.تغییر فصل ها و صدای باران حالا چیزهای خیلی مهم تری هستند تا بسیاری از آدم های اطرافم.دنیا را بیشتر حس میکنم و از زندگی لذت بیشتری میبرم.
- ۹۸/۰۶/۲۳