هر که سودای...
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۴۶ ق.ظ
به صحرا شدم عشق باریده بود. و زمین تر شده بود. چنانکه پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو میشد.
عطار
قصه ام تکراریست.بی خوابی و صبح بیدار شدن به زورِ ساعت.نمایشنامه خوانی را هنوز برایم خودم نگه داشتم که پایم در عشق باشد شب ها.
- ۹۸/۰۸/۱۹
نمایشنامه خوانی واقعا چیزیه که باهاش ارتباط برقرار نمی کنم:/
در انتظار گودو رو "باید" بخونم ولی واقعا سخته... فقط حرف های پشت هم که اینقدر سریعن که فرصت تحلیل بهت نمیدن...