بویِ خوشِ زندگی

بایگانی
آخرین مطالب

لیزه

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۴۴ ق.ظ

بهم میگه کجایی؟میگم خودمم نمیدونم.هنوز هستم ولی دقیقا نمیدونم کجام.ممکنه با مشت بزنم تو صورت این پسره که قیافش منو شبیه یکی میندازه که نمیدونم کیه.ممکنه تو کتابخونه برم به یکی بگم روسریت خیلی قشنگه ولی میدونم چه آدم آشغالی هستی.میتونم راننده تاکسی ای که رادیو پیامش خبرای بد میگه رو بوس کنم.بهش میگم خودمم نمیدونم کجام.یه لحظه هایی دلم میخواد همین یارو که داره حرف میزنه و میخنده جلو دوربین روش بنزین بریزم،آتیش بزنم و با خاکسترش یه جمله ی قشنگ رو دیوار سفیدِ اتاقِ نوزادای یه روزه ی بیمارستان بنویسم.بعضی وقتا از یه لقمه نون خوردن با پوریا خوشحال میشم،بعضی وقتا از تهِ بهشتم خوشحال نمیشم.همش تو سرمه که آروم نمیگیره.دلمم نمیخواد بگیره.تنفر بعضی وقتا خون رو میکشه تو سرم،سدیم پتاسیم ها دردِ صورت طرف رو از مشتم میارن تا یه قدمیم و میذارن بهش دست بزنم.چه قدر شیرینه.حسِ دردش مثل بوی گل میزنه تو سرم.بعد ولی زود یادم میرم.دوباره فکر می کنم ارزششو نداره.بذار تو همون سیاهیش غرق بشه.الکی قرمزش نکنم.عشق همیشه قرمز یاد آدم میاد.مثل خون.یا تو قلب،یا رو زمین.

  • هادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی