فردا
يكشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۴۹ ق.ظ
فردا به خودیِ خود،آغشته به نبودن های بسیاری هست.نبودن پدر و مادرها،رفقای جوونی،حوصله،رهایی،توان.این روزها از همه طرف به نظر سیاهی سر می رسد.هر روز صبح قطره جوهر سیاهی در لیوان آب زلال ساعت ها فرو می ریزد.آدم های تاریکی می بینم که تعجب می کنم.از کوه ها و دشت ها تعجب می کنم.که چه قدر دوریم از هم.استوار،محکم،تمیز و آدمِ لعنتی به کجاها خودش را می رساند.خوشحالم که آدم های نزدیکم زلالند.اگر نبودند تحمل نمی شد کرد این تاریکی هارا.فقدان اگر تمام لحظه ها بد بگذرند زودتر شکل می گیرد.چیزهایی را که می توانم نگه می دارم.چیزی را زود از دست نمی دهم.
- ۰۰/۰۴/۰۶