آبان،زردی،فیدل
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۲:۱۰ ق.ظ
مثلا تولدم رسیده.هرچند که عددش مهم نیست.مثلا امیدوار میشوی که بعد از سال ها بالاخره اختلاف ها کمتر بشوند و چند روز در یک خانه در آرامش باشید.اما نه.خشم ها و طلب های قدیمی.این ها واقعیست.این ها زندگیست.در این خانه ی جدید هیچ صدایی نمی آید.هیچ ساعتی از شبانه روز.بن بست است و فقط مگر سگی رد بشود و یا پرنده ای برگی را به حرکت در بیاورد.غیر از آن چیزی نیست جز خودم.خودم که در مرحله هایی از زندگی گیر کرده که ابتدایش را هم حتی دوست نداشت.در بازگشت به قرص های قدیمی اش و خواب های طولانی.در بهای بودن در جایی که زمان برایش تربیتت نکرده.
- ۰۲/۰۸/۱۴