بویِ خوشِ زندگی

بایگانی
آخرین مطالب

تنها نخواهم ماند

پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۵۲ ق.ظ

تنها نخواهم ماند کلهر گوش میدهم.وقتی دقیقه سه آهنگ دلش از همه دنیا میگیرد و می رود مینشیند یک گوشه برای خودش ناله کند.

آه

پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۴۱ ق.ظ

بسم الله

بعضی وقت ها که مریض میشم و بد حال میشم همه ی انرژیم تموم میشه.همه ی فکرای مزاحم میرن کنار و میشم یه آدمی که محتاج یه لیوان آبه که یه نفر بده دستش.من خونواده ی خوبی داشتم.خونواده ای که شاید با هم گهگاهی مشکل داشتن اما با من همیشه مهربون بودند.پدری که سرکار میره تا من راحت زندگی کنم و مادری که زندگیش رو برام گذاشته.راستش همه ی اینا برام احساس وظیفه میکنه که بیشتر مراقبشون باشم.راستی الان اون ها تو این سن انرژیشون چه قدر کم شده؟ولی مامانم هیچ وقت نمیگه خستم... همیشه سعی میکنه هر کاری رو لازمه انجام بده تا من راحت باشم و بی دغدغه پیش برم.میدونم خیلی روز ها میشه که دیگه پیششون نیستم و دلم تنگ میشه.همین روزهای کوتاه رو سعی میکنم قدر بدونم تا زندگی کم کم همه ی مارو از هم جدا کنه و به مهمانی ابدی دنیا بریم...

چشم هام

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۴۳ ب.ظ

بسم الله

چشم هامو بستم.فعلا فقط سرم پایینه و دارم میرم جلو.شاید ده سال بعد سرمو بیارم بالا و ببینم جای خوبی رسیدم.شاید هم نه.فقط بذر محبت میریزم تو مسیرم و میرم جلو.

حکم آسمان

جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۵۴ ب.ظ

بسم الله

با صدایی گرفته نشسته و میخونه:" ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی".بعد آروم میره یه لیوان آب میریزه،قرص هاشو میخوره و پشت بندش میگه:"از این باد ار مدد خواهی ...".یعنی این باد هر سال همین موقع میاد.اگه دلت میخوادش باید چراغ دل برافروزی.بعد دوباره آروم آروم میشنیه روی تشکچه ی گوشه ی اتاقش شروع میکنه به خوندن:"طریق کام بخشی چیست؟ترک کام خود کردن..."یعنی باید خودتو فراموش کنی یه جاهایی تا بقیه رو بتونی زنده نگه داری.

همیشه آخراش نفساش میگیره.یه مصرع میخونه و با یه غصه ی همیشگی میگه:"که حکم آسمان این است،اگر سازی وگر سوزی..."

اینجا میتونید گوش بدید.

بازگشت همه به سوی توست

چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۵۰ ب.ظ

بسم الله

آن خط سوم منم.منم که هیچ نمیدانم کجایم و دیگران هم نمیدانند.به خودم قول داده ام شاید تا یکسال در هیچ شبکه ی اجتماعی ای چیزی نگویم.باید بیشتر درگیر خودم باشم.این فاصله از خودم باید به چیزهایی معنا دهد.فکرم باید متمرکز شود.عادت بدی شده که هندزفری در گوش هایم میگذارم و راه میروم و الکی هیجان زده میشوم.این ها هیجان نیست.فقط سعی برای جدا شدن از خود است...

آغوش

يكشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۹ ب.ظ

بسم الله

بعضی حال هارا نمیشود گفت.بعضی فکر ها را نمیتوان با سخن گفت.در آغوشم بگیرید تا جاری شویم در هم.تا همه ی ناراحتی ها پایان بگیرند...

گاه این سو

شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۲۸ ق.ظ

بسم الله


که من اسیرم شبم گاه این سو گاه آن سو...

به هر حال عادت ماست حرف های طولانی زدن و رفتن تا نیمه های شب....

رگ خواب

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۲۵ ق.ظ

مثل خنده های عصبی رگ خواب که یهو میفهمی واقعیت اون چیزی نیست که براش آماده شدی ولی بقیه براشون مهم نیست.

یه روز

دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ب.ظ

متاسفانه قصه طولانیه و منم زیاد سر حوصله نیستم.نه اینکه بخوام تو خماری بذارمت و نگم و اینن حرفا.نه قضیه این چیزا نیست.ما وقتمون کمه.نمیشه همیشه نشست تا من قصه هامو یکی یکی تعریف کنم.باید یکم بری جلو.با قصه گفتن کسی جلو نمیره.من خیلی حرف ها دارم برات بزنم ولی میترسم صدام تو گوشت تکراری بشه.که دیگه هیجان اون اوایل رو نداشته باشی.حرف بزنم ولی گوشت زیاد به من نباشه.صدامو بشنوی ولی فکرت اینجا نباشه.اینا همش ترسِ دیگه.بازم الان نشستم قصه هامو دارم مینویسم که یه روز که حالت خوب بود بشونمت کنارم برات حرف بزنم.ولی میدونم تو دیگه حالت هیچ وقت اونقدرا هم خوب نمیشه.

قهرمان قصه ها

دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۲۴ ب.ظ

بسم الله


بعضی ها هستند قصه شون رو جایی زیاد تعریف نکردند.قهرمان قصه ی هیچ کس نیستند ولی دل خیلی مهربونی دارند.همیشه فکر میکنند دنیا بدون اونا هم هیچی کم نداره.ولی خب اینطوری نیست.اونا به دنیا چیزی رو دارن همیشه اضافه میکنند که دنیا بدون اون نمیتونه بمونه.عشقی که اونا دارند رو با هیچ چیز نمیشه مقایسه کرد.